مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری