دی بود و درد بود و زمستان ادامه داشت
آن سوی پنجره تب طوفان ادامه داشت
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
افقهای باز و کرانهای تازه
زمینهای نو، آسمانهای تازه
عشق بیپرواست، بسم الله الرحمن الرحیم
هرکسی با ماست، بسم الله الرحمن الرحیم
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود