رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری