چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست