شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست