آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سر منزل تو بود
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
حسین، کشتهٔ دیروز و رهبر روز است
قیام اوست که پیوسته نهضتآموز است
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید
دنیاست چو قطرهای و دریا، زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا؟
زن، رشک حور بود و تمنّای خود نداشت
چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت