سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله
آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین
آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین
کودکی سوخت در آتش به فغان، هیچ نگفت
مادری ساخت به اندوه نهان، هیچ نگفت
بیسایه مرا آن نور، با خویش کجا میبرد
بیپرسش و بیپاسخ، میرفت و مرا میبرد
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
امیر قافلۀ دشت کربلاست حسین
به راه بادیۀ عشق، آشناست حسین
کاش از جنس جنون، بال و پری بود مرا
مثل سیمرغ از اینجا سفری بود مرا
نازم آن زنده شهیدی که برِ داور خویش
سازد از خونِ گلو تاج و نهد بر سر خویش