توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سر منزل تو بود
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید