ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم