پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
بیحرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست
شبیه ذره از خورشید میگیرم صفاتم را
و قطرهقطره از حوض حرم آب حیاتم را
برای از تو سرودن، زبان ما بستهست
که در برابر تو، شعر، دست و پا بستهست
رو به زیبایی او چشم تماشاست بلند
سمت بخشندگیاش دست تمناست بلند
بر مزاری نشست و پیدا شد
حس پنهان مادر و فرزند
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
باز هم آب بهانه شد و یادت کردم
یادت افتادم و با گریه عبادت کردم
چند روزیست فقط ابر بهاری شب و روز
ابر گریانی و جز اشک نداری شب و روز
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود