قلم به دست گرفتم، خدا خدا بنویسم
به خاطر دل خود، نامهای جدا بنویسم
حُسنت، به هزار جلوه آراسته است
زیباییات از رونق مه کاسته است
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
تو را به جان عزیزت قسم بیا برویم
بیا و در گذر این وقت شب کجا برویم؟
خواهی که تو را عشق به منزل ببرد
کشتیِ تو را خدا به ساحل ببرد
چشمههای خروشان تو را میشناسند
موجهای پریشان تو را میشناسند
آقا! پدرم! برادرم! مولایم!
هر روز به شوق دیدنت میآیم
آب و جارو میکنم با چشمم این درگاه را
ای که درگاهت هوایی کرده مهر و ماه را
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
بهار آمد و بر روی گل تبسم كرد
شكوه وا شدن غنچه را تجسم كرد
چشم تو نوازشگر و مهرافروز است
در عمق نگاه تو غمی جانسوز است
با زمزمی به وسعت چشم تر آمدم
تا محضر زلالترین کوثر آمدم
محبوب رضاست هرکه دلريشتر است
از کعبه صفای اين حرم بيشتر است
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
دل زنده شود کز تو حیاتی طلبد
جان باز رهد کز تو نجاتی طلبد
تا قسمت ماست برگ برگ افتادن
چون غنچه ز بارش تگرگ افتادن
در هيچ پرده نيست، نباشد نوای تو
عالم پر است از تو و خالیست جای تو
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی
سرچشمۀ فیض، آرزو کن به دعا
تحصیل امید و آبرو کن به دعا
بسم الله الرّحمن الرّحیم
مطلع انوار کتاب کریم
بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بتپرستی بازآ