تو مثل کوی بنبستی، دل من!
تهیدستی، تهیدستی، دل من!
آه ای مدینه، شهر رسول امین سلام
مادر سلام، عطر گل یاسمین سلام
آیینه بود و عاقبت او به خیر شد
دل را سپرد دست حسین و «زهیر» شد
شهادت میتواند مرگ در راه وطن باشد
شهادت میتواند خلوتی با خویشتن باشد
امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا
بِحُزنٍ اُنظُرینا یا مدینا
در این کشتی درآ، پا در رکاب ماست دریاها
مترس از موج، بسم الله مجراها و مُرساها
ما شهیدان جنون بودیم از عهد قدیم
سنگ قبر ماست دریا، نقش قبر ما نسیم
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
کاش از جنس جنون، بال و پری بود مرا
مثل سیمرغ از اینجا سفری بود مرا
زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدان نینوا برسی
مرگ باید سجده باشد، سجدۀ پیش از قیام
اشهدم را خواندهام ای مرگ زیبا السّلام
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی