فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد
آه ای مدینه، شهر رسول امین سلام
مادر سلام، عطر گل یاسمین سلام
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
تو کیستی که در اندیشۀ رسول خدایی
فروغ چشم حبیبی و چلچراغ هدایی
ای آنکه نور عشق و شرف در جبین توست
روشن، سرای دل ز چراغ یقین توست
«اَلا یا اَیها السّاقی اَدِر کأسا و ناوِلها»
که درد عشق را هرگز نمیفهمند عاقلها
آهسته میآید صدا: انگشترم آنجاست!
این هم کمی از چفیهام... بال و پرم آنجاست
وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا
بِحُزنٍ اُنظُرینا یا مدینا
دلم میخواست عطر یاس باشم
کنار قاسم و عباس باشم
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
از دید ما هر چند مشتی استخوان هستید
خونید و در رگهای این دنیا روان هستید
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی