فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد
آه ای مدینه، شهر رسول امین سلام
مادر سلام، عطر گل یاسمین سلام
تو کیستی که در اندیشۀ رسول خدایی
فروغ چشم حبیبی و چلچراغ هدایی
تو با حقّی و حق با توست؛ حق پشت و پناه تو
بدیها دور بادا از وجود خیرخواه تو
مرا یاد است سطری بیبدیل از شعر خاقانی:
«که سلطانیست درویشی و درویشیست سلطانی»
زخم ارثیست که در سینۀ ایرانیهاست
کشورم پر شده از داغ سلیمانیهاست
ای آنکه نور عشق و شرف در جبین توست
روشن، سرای دل ز چراغ یقین توست
زبان به مدح گشودن اگرچه آسان نیست
تو راست آن همه خوبی که جای کتمان نیست
وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا
بِحُزنٍ اُنظُرینا یا مدینا
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی