آه ای مدینه، شهر رسول امین سلام
مادر سلام، عطر گل یاسمین سلام
با گریه نوشت... با چه حالی میرفت
آن توبهسرشت... با چه حالی میرفت
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم، مسلمان میشد
تا صبح علی بود و مناجات شَبش
در اوج دعا روح حقیقتطلبش
زیبایی چشمهسار در چشمش بود
دلتنگی و انتظار در چشمش بود
شوریدهسری مسافری دلخسته
مانند نماز خود، شکسته بسته...
وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا
بِحُزنٍ اُنظُرینا یا مدینا
آه ای شهر دوستداشتنی
کوچه پس کوچههای عطرآگین
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی