اهل ولا چو روی به سوی خدا کنند
اول به جان گمشدۀ خود دعا کنند
ای آنکه عطر در دل گلها گذاشتی
در جان ما محبت خود را گذاشتی
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
عمریست انتظار تو ای ماه میکشم
در انتظار مهر رخت آه میکشم
شن بود و باد، قافله بود و غبار بود
آن سوی دشت، حادثه، چشم انتظار بود
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
گفتم به دیده: امشب اگر یار بگذرد
راهش به گریه سد کن و، مگذار بگذرد
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
آن شب که آسمان خدا بیستاره بود
مردی حضور فاجعه را در نظاره بود
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام