هرچند عیان است ولی وقت بیان است
عشق تو گرانقدرترین عشق جهان است
میرفت که با آب حیات آمده باشد
میخواست به احیای فرات آمده باشد
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
در وصف تو کس، روشن و خوانا ننوشتهست
ای هر که نویسد ز تو، گویا ننوشتهست!
سخت است چنان داغ عزیزان به جگرها
کز هیبت آن میشکند کوه، کمرها
تسنیم دعای سحر و عطر اذان است
این مائده، این ماه مبارک، رمضان است
افتاده در این راه، سپرهای زیادی
یعنی ره عشق است و خطرهای زیادی
مستاند همه، ساقی و ساغر که تو باشی
از سر نپرد مستی، در سر که تو باشی
امشب شب آدینه و فردا رمضان است
تن در ذَوبان آمد و جان در طیران است
گویند فقیری به مدینه به دلی زار
آمد به درِ خانۀ عبّاس علمدار
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
باید که تن از راحت ایام گرفتن
دل را، ز صنمخانۀ اوهام گرفتن
ای جذبهٔ ذیالحجه و شور رمضانم
در شادی شعبان تو غرق است جهانم
افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت
جان آمده رفته هیجان آمده رفته
نام تو گمانم به زبان آمده رفته