وقتی که شدهست عاشق مولا، حر
ای کاش نمیشد این چنین تنها، حر
در شهر نمانده اهل دردی جز تو
در جادۀ عشق، رهنوردی جز تو
روزی که ز دریای لبش دُر میرفت
نهر کلماتش از عطش پُر میرفت
آهنگ سفر کرد به فرمان حسین
در کوچۀ کوفه شد غزلخوان حسین
دو گنبد کوچک، دو حرم را دیدم
دو دُرِّ یتیم همقَسَم را دیدم
اینجا حرم خداست، سبحانالله
در تربت او شفاست، سبحانالله
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
آمد به حرم، اگرچه دیر آمده بود
با اشک سوی نعم الامیر آمده بود
در شهر دلی، به شوق پرواز نبود
با حنجرهٔ باغ، همآواز نبود
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد
میآمد و سربهزیر و شرمندهٔ تو
با گریهاش آمیخت شکرخندهٔ تو
تنها نه کسی تو را هماورد نبود
یک مردِ نبرد، یار و همدرد نبود