شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود
چگونه جمع کند پارههای جانش را؟
به خیمهها برساند تن جوانش را
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
مدینه میروی آهسته از بقیع بپرس
که راز گم شدن قبر مادر ما چیست؟
مدینه آنچه که میپرسم از تو، راست بگو
کجاست تربت زهرا؟ بگو کجاست؟ بگو
اگر به شکوه، لب خویش وا کند زهرا
مدینه را به خدا کربلا کند زهرا
منِ شکسته منِ بیقرار در اتوبوس
گریستم همهٔ جاده را اتوبان را
به نینوای حسین از «شفق» سلام برید
سلامِ خستهدلی را به آن امام برید
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
نگاه میکنم از آینه خیابان را
و ناگزیری باران و راهبندان را
دوباره شهر پر از شور و شوق و شیداییست
دوباره حال همه عاشقان تماشاییست
الا که نور و صفا آفتاب از تو گرفت
ستاره سرعت سِیْر و شتاب از تو گرفت
«چه کربلاست! که عالم به هوش میآید
هنوز نالهٔ زینب به گوش میآید»
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست
بقیع، پنجره دارد اگرچه مشهد نیست
فروغ چهرۀ خوبان، شعاع طلعت توست
کمال حُسن تو، مدیون این ملاحت توست