چشم از همه کائنات بستی، ای عشق
در کعبهٔ کربلا نشستی، ای عشق
دوباره شهر پر از شور و شوق و شیداییست
دوباره حال همه عاشقان تماشاییست
هر قدم یک پنجره از شوق واکردی به سویم
میتوانم از همین جا عطر صحنت را ببویم
این روزها پر از تبِ مولا کجاییام
اما هنوز کوفهای از بیوفاییام
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
جز در غم عشق سینه را چاک مکن
دل خوش به کسی در سفر خاک مکن
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین
از خدا آمدهام تا به خدا برگردم
پس چرا از سفر کربوبلا برگردم
«چه کربلاست! که عالم به هوش میآید
هنوز نالهٔ زینب به گوش میآید»
ابتدای کربلا مدینه نیست
ابتدای کربلا غدیر بود