ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
ایمان که به مرزِ بینهایت برسد
هر لحظه به صاحبش عنایت برسد
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
در سایۀ این حجاب نوری ازلیست
هر چند زن است اما آواش جلیست
زینب که على با جلوات دگرىست
زهراى بتول در حیات دگرىست
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
والایی قدرِ تو نهان نتوان کرد
خورشیدِ تو را نمیتوان پنهان کرد
در مأذنه گلبانگ اذان پیدا شد
آثار بهار بیخزان پیدا شد
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
از غیب ترنم حضوری آمد
از قلۀ آسمان چه نوری آمد
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
با زمزمۀ سرود یارب رفتند
چون تیر شهاب در دل شب رفتند
بودند دو تن، به جان و دل دشمنِ تو
دادند به هم دست، پیِ کشتن تو
از اشک، نگاه لالهگونی دارد
داغ از همه لالهها فزونی دارد
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست
چون موج ز طوفان بلا برگشته
از کوچهٔ سرخ لالهها برگشته
آن روز که شهر از تو پر غوغا بود
در خشمِ تو هیبت علی پیدا بود
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گلهای مدینه داغدارش بودند
تا چند از این داغ لبالب باشیم
در آتشِ آه و حسرت و تب باشیم