زخمهایی که به تشییع تنت آمدهاند
همچو گلبوسه به دشت کفنت آمدهاند
در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست
میرسد باز به گوش دل ما این آواز
چه نشستید که درهای عنایت شد باز
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست
بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
عکس روی تو چو در آینۀ جام افتاد
عارف از خندۀ می در طمع خام افتاد
رمضان آمد و دارم خبری بهتر از این
مژدهای دیگر و لطف دگری بهتر از این
آخر ماه صفر، اول ماتم شده است
دیدهها پر گهر و سینه پر از غم شده است
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایۀ آن سرو روان ما را بس