حاجیان را گفت: آنجا کعبه عریان میشود
در طواف کعبه آنجا جسمتان جان میشود
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
ای صفای حرم یار! کجای حرمی؟
حرم از عطر تو سرشار! کجای حرمی؟
به کعبه رفتم و زآنجا هوای کوی تو کردم
جمال کعبه تماشا به یاد روی تو کردم...
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خود بهدرآیید که مهمان خدایید
حاجیان آمدند با تعظیم
شاکر از رحمت خدای رحیم
به دل بغضی هزاران ساله دارم
شبیه نی، هوای ناله دارم
از خاک میروم که از آیینهها شوم
ها میروم از این منِ خاکی جدا شوم
زین روزگار، خونجگرم، سخت خونجگر
من شِکوه دارم از همه، وز خویش، بیشتر
شب آخر هنوز یادم هست
خیمه زد عطر سیب در سنگر