در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
این روزها حس میکنم حالم پریشان است
از صبح تا شب در دلم یکریز باران است
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی