کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
رحمت باران اگر سیل است یا موج بلاست
هرچه هست از قامت ناساز بیاندام ماست
بسیار بار آب گذر کرد از سرش
شیراز ماند و چشمۀ الله اکبرش
به روی آب میبینم ورقهای گلستان را
به طوفان میدهد سیلاب، مشق «باز باران» را
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
همیشه در میان شادی و غم دوستت دارم
چه شعبانالمعظم، چه محرّم دوستت دارم
غسل در خون زده احرام تماشا بستند
قامت دل به نمازی خوش و زیبا بستند