ای قدر تو بر مردم دنیا پنهان
چون گوهر در سینۀ دریا پنهان
تا از دل ابر تیره بیرون نشوید
چون ماه چراغ راه گردون نشوید
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
ما ز سیر و دور گردون از خدا غافل شدیم
ما ز آب، از گردش این آسیا غافل شدیم...
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
ای خفته شب تیره هنگام دعا آمد
وی نفس جفا پیشه هنگام وفا آمد
زانروز که سوخت از عطش کام حسین
گوش دل عالم است و پیغام حسین
بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بتپرستی بازآ
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم