عالم و فاضل و فرزانه و آزاداندیش
خالص و مخلص و شایسته و وارسته ز خویش
این خبر سخت بود، سنگین بود
تا شنیدیم، بیقرار شدیم
کجاست آن که دلش چشمهسار حکمت بود
کجاست آن که رخش آبشار رحمت بود
اَلسَّلام ای خادم اسلام و قرآن، اَلسَّلام
ای عَلَم در عِلم، ای علامۀ عالیمقام
گفتی شب تیره ماه را گم نکنیم
در ظلمت، خیمهگاه را گم نکنیم
ای چشم! از آن دیدۀ بیدار بخوان
ای اشک! از آن چشمِ گهربار بخوان
فلق در سینهاش آتشفشان صبحگاهی داشت
که خونآلوده پیغام از کبوترهای چاهی داشت
ای آرزوی روشن دریاها
دیروز خوب، خوبیِ فرداها
عید آمد و ما حواسمان تازه نشد
از اصل نشد اساسمان تازه نشد
سالی گذشت، باز نیامد وَ عید شد
گیسوی مادر از غم بابا سپید شد
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
ماه اسفند فراز آمده، سرخوش، سرشار
این چه ماهیست چنین روشن و آیینهتبار؟!
گل و ترانه و لبخند میرسد از راه
بهار، سرخوش و خرسند میرسد از راه