وقتی که زمین هنوز از خون دریاست
در غزه، یمن، هرات... آتش برپاست
چه سِرّیست؟ چه رازیست؟
چه راز و چه نیازیست؟
کمک کنید به نوباوگان جنگزده
به آهوان هراسیدۀ پلنگزده
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
جابر! این خاکی که عطرش، از تو زائر ساخته
آسمانها را در این ایوان، مجاور ساخته
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما