آسمان خشک و خسیس، ابرها بیضربان
ناودانها خاموش، جویها بیجریان
ماه، ماه روزه است
روز، روز ضربت است
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
به کدام واژه بخوانمت، به کدام واژۀ نارَسا؟
به کدام جلوه بجویمت؟ متعالیا و مقدّسا!
توفان و باد و خورشید
بیداد کرد آن سال
چنان گنجشک میسایم سرم را روی ایوانت
که تا یکلحظه بالم حس کند گرمای دستانت
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
بارها از سفرهاش با اینکه نان برداشتند
روز تشییع تنش تیر و کمان برداشتند
روز عاشوراست
کربلا غوغاست