وقتی که زمین هنوز از خون دریاست
در غزه، یمن، هرات... آتش برپاست
وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
مخواه راه برای تو انتخاب کنند
که با فریبِ دلت، عقل را مجاب کنند
هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
برخیز ای برادر و عزم مصاف کن
شمشیر کین جاهلی خود، غلاف کن
ای خوانده سرود عشق را با لب ما
وی روح دمیده در تن مکتب ما
بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من