غزل | شعر هیأت

به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خون‌بها جز تو

فروغی بسطامی

غزل

فرج یعنی دعای عهد خواندن، عهد را بستن
دعا یعنی پلی از فرش تا عرش خدا بستن

احمد حسین‌پور علوی

غزل

بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران

سعدی شیرازی

غزل

«فاش می‌گویم و از گفتۀ خود دلشادم»
من غلام علی‌ام از دو جهان آزادم

محمد میرزایی‌بازرگانی

غزل

ما بی‌تو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم

سلمان هراتی

آب در سماور کهنه

غزل

بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیت‌گویی برایت آیه نازل شد

انسیه‌سادات هاشمی

فرشتگان تغزل

غزل

ای نام تو از صبح ازل زمزمۀ رود
ای زمزم جاری شده در مصحف داود

قربان ولیئی

غزل

من ماجرا را خوب یادم هست، چون کاروان ما جلوتر بود
پیکی رسید و گفت برگردید، دستور، دستور پیمبر…

محمدحسین ملکیان

تفسیر آه

غزل

چه جای شکوه که با آسمان قرار ندارم
شکسته قفلِ قفس، جرأت فرار ندارم

میثم داودی

مواهب (دفتر سوم)

غزل

شبیه آسمانی‌ها هوای قم به سر دارم
نشانی از چهل اختر درون چشم تر دارم

سیدمحمد بابامیری

غزل

گردۀ مستضعفین شد نردبان عده‌ای
تنگناهای زمین شد آسمان عده‌ای

سیدعلیرضا شفیعی

دو راهی

غزل

باز جنگی نابرابر در برابر داشتند
دست امّا از سر چادر مگر برداشتند؟

زهرا سپه‌کار

غزل