کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
امشب شکوه عشق جهانگیر میشود
روح لطیف عاطفه تصویر میشود
هرچند عیان است ولی وقت بیان است
عشق تو گرانقدرترین عشق جهان است
مدینه باز هوای خوشِ بهاری داشت
هوای تازۀ فصل بنفشهکاری داشت
سلامٌ علی آل یاسین و طاها
سلامٌ علی آل خیر البرایا
امشب تمام مُلک و مَلک در ترنم است
چون موسم دمیدن خورشید هفتم است
بیابان بود و صحرا بود آنجایی که من بودم
هزاران خیمه بر پا بود آنجایی که من بودم
صاحب اسرار «سُبْحانَ الّذي أَسْرى» علیست...
بین آیات الهی، آیت کبری علیست
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
وضو گرفتم و کردم به رب عشق توکل
زدم به رسم ادب بعد از آن به خواجه تفأل
یک چله انتظار به پایان رسیده است
پایان شام تیرۀ هجران رسیده است
شوکران درد نوشیدم، دوا آموختم
غوطه در افتادگی خوردم، شنا آموختم
نشستم گوشهای از سفرۀ همواره رنگینت
چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت
حاجیان را گفت: آنجا کعبه عریان میشود
در طواف کعبه آنجا جسمتان جان میشود
ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله
در آن تاریک، دل میبُرد ماه از عالم بالا
گرامی باد این رخشنده، این تابان بیهمتا
نشستهام به رواقی به گوشۀ حرمش
رها رهای رها زیر آبشار غمش
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
دارم از دنیا دلی اندوهگین
نقشی از اندوه دارم بر جبین
سخن از ظلمت و مظلومیت آمد به میان
شهر بیداد رسیدهست به اوج خفقان
بلبلی سوخت در آتش به فغان هیچ نگفت
لاله پژمرد و، ز بیداد خزان هیچ نگفت
شب گذشت از نیمه اما با تو صحبت میکنم
تا که بگزارم نماز عشق، نیت میکنم