آه ای مدینه، شهر رسول امین سلام
مادر سلام، عطر گل یاسمین سلام
میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
سحر دمیده و بر شیشه میزند باران
هوا مسیحنفس شد، به مقدم رمضان
از آغاز محرم تا به پایان صفر باران
نشسته بر نگاه اشکریز ما عزاداران
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
به سنگ نام تو را گفتم و به گریه درآمد
به گوش کوه سرودم تو را و چشمه برآمد
خم میشوم تا گامهایت را ببوسم
بگذار مادر جای پایت را ببوسم
ای نگاه تو کلید بخت خوشاقبالها
کاش دیدارت مُیسَّر بود در این سالها
تسنیم دعای سحر و عطر اذان است
این مائده، این ماه مبارک، رمضان است
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
آن صبح سراسر هیجان گفت اذان را
انگار که میدید نماز پس از آن را
شهر آزاد شد اما تو نبودی که ببینی
دلمان شاد شد اما تو نبودی که ببینی
صدای پای شما... نه، صدای بال میآید
کسی فراتر از امکان و احتمال میآید
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
گاهی از کوچههای مدینه یک صدای قدیمی میآید
بین فرزند و مادر نشان از گفتگویی صمیمی میآید!
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی