دلی برای سپردن به آن دیار نداشت
برای لحظۀ رفتن دلش قرار نداشت
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
از بدر، از خیبر علی را میشناسند
یاران پیغمبر علی را میشناسند
ایرانم! ای از خونِ یاران، لالهزاران!
ای لالهزارِ بی خزان از خونِ یاران!
آیا چه دیدی آن شب، در قتلگاه یاران؟
چشم درشت خونین، ای ماه سوگواران!...