عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
چه روضهایست، که دلها کبوتر است اینجا
به هر که مینگرم، محو دلبر است اینجا
خاکریز شیعه و سنی در این میدان یکیست
خیمهگاه تفرقه با خانهٔ شیطان یکیست
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم
شبیه آینه هستیم در برابر هم
که نیستیم خوش از چهرهٔ مکدر هم
بگو به باد بپوشد لباس نامهبران را
به گوش قدس رساند سلام همسفران را
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری
«معاشران گره از زلف یار وا نکنید»
حریم وحدت دل را ز هم جدا نکنید
صدای ذکر تو شب را فرشتهباران کرد
حضور تو لب «شیراز» را غزلخوان کرد
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش