نام گرامیاش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
سقفی به غیر از آسمان بر سر نداری
تو سایه بر سر داشتی دیگر نداری
قبول دارم در کربلا صواب نکردم
ملامتم نکن! آغوش را جواب نکردم
جان به پیکر داشت وقتی مشکها جان داشتند
کاش میشد ابرها آن روز باران داشتند
چه آتشیست که در حرف حرف آب نشسته
که روضه خوانده که بر گونهها گلاب نشسته؟
بر نبض این گهواره نظم کهکشان بستهست
امید، بر شش ماه عمر او زمان بستهست
میان گریهات لبخند ناب است
چرا باور کنیم از قحط آب است؟
از بلبلان هماره پیام تو را شنید
گل، جامه چاک کرد، چو نام تو را شنید
نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی
به دنیا میدهد بیتابیِ گهواره پیغامی
از بوستان فاطمه، عطر و شمیم داشت
با دوستان فاطمه، لطف عمیم داشت
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
زره پوشیده از قنداقه، بیشمشیر میآید
شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر میآید
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی
باصفاتر ز بانگِ چلچلهای
عاشقِ واصلی و یكدلهای
بگو که یکشبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
کسی که راه به باغ تو چون نسیم گرفتهست
صراط را ز همین راه مستقیم گرفتهست