او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
ای مشعل دانش از تو روشن
وی باغ صداقت از تو گلشن
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
این سجدهها لبالب چرت و كسالتاند
این قلبهای رفته حرا بیرسالتاند
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
ای کوی تو، کعبۀ خلایق
طالع ز رخ تو، صبح صادق
روزههایم اگرچه معیوب است
رمضان است و حال من خوب است