حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
یاد تو آیینه و نام تو نور
ذکر تو خیر است و کلام تو نور
شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم، مسلمان میشد
شنیدم رهنوردان محبت
شدند آیینهگردان محبت
یا علی گفتم همه درها به رویم باز شد
یا علی گفتم، چه شیرین شعر من آغاز شد
ای آرزوی روشن دریاها
دیروز خوب، خوبیِ فرداها
سالها شهر در اعماق سیاهی سخت است
روز و شب بگذرد اما به تباهی سخت است
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
امشب حرم خدا حرم شد
از مقدم یار محترم شد
مِنّی اِلَیْکِ... نامهای از غربت ایران
در سینه دارم حرفهایی با تو خواهرجان
همچنان ما همه از رسم تو خط میگیریم
رفتهای باز مدد از تو فقط میگیریم
گاه جنگ است به مرکب همه زین بگذارید
آب در دست اگر هست زمین بگذارید
سلمان کیستید؟ مسلمان کیستید؟
با این نگاه، شیعهٔ چشمان کیستید؟
باید که تو را حضرت منان بنویسد
در حد قلم نیست که قرآن بنویسد
چشم وا کن اُحُد آیینهٔ عبرت شده است
دشمن باخته بر جنگ مسلط شده است
علی آن شیر خدا، شاه عرب
الفتی داشته با این دل شب
علی آن صبح صادق، آن شب قدر
علی شرح «اَلَم نَشرَح لَک صَدر»