باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
دیدند که کوهِ آرزوشان، کاه است
صحبت سر یک مردِ عدالتخواه است
وقتی به گل محمّدی مأنوسیم
در خواب خوش ستمگران، کابوسیم
ای آنکه حدیث تو شنفتن دارد
گل با رخ خوب تو شکفتن دارد
توفیق اگر دلیل راهت باشد
یا پند دهندهای گواهت باشد
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
جبریل گل تبسّم آورد از عرش
راهی غدیر شد خُم آورد از عرش
تا صبح علی بود و مناجات شَبش
در اوج دعا روح حقیقتطلبش
آیینۀ وحی و آیت بیداریست
کارش همه دلنوازی و دلداریست
جبریل مکرر این صلا را سر داد
بلّغ، بلّغ... ندا به پیغمبر داد
با خلق اگرچه زندگی شیرین است
ای دوست! طریق سربلندی این است
شعر از مه و مهرِ شبشکن باید گفت
از فاطمه و ابالحسن باید گفت
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید
مگذار اسیر اشک و آهت باشیم
در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم
در بادیه، گام تا خداوند بزن
خود را به رضای دوست، پیوند بزن
پیغمبر اعظم که به عصمت طاق است
در خُلق عظیم شهرۀ آفاق است
از دوست اگر دوست تمنا نکنی
این پنجره را به روی خود وانکنی