وقتی که شدهست عاشق مولا، حر
ای کاش نمیشد این چنین تنها، حر
باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
دیدند که کوهِ آرزوشان، کاه است
صحبت سر یک مردِ عدالتخواه است
وقتی به گل محمّدی مأنوسیم
در خواب خوش ستمگران، کابوسیم
روزی که ز دریای لبش دُر میرفت
نهر کلماتش از عطش پُر میرفت
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
جبریل گل تبسّم آورد از عرش
راهی غدیر شد خُم آورد از عرش
اینجا حرم خداست، سبحانالله
در تربت او شفاست، سبحانالله
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
آمد به حرم، اگرچه دیر آمده بود
با اشک سوی نعم الامیر آمده بود
جبریل مکرر این صلا را سر داد
بلّغ، بلّغ... ندا به پیغمبر داد
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد
میآمد و سربهزیر و شرمندهٔ تو
با گریهاش آمیخت شکرخندهٔ تو