ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
در سایۀ این حجاب نوری ازلیست
هر چند زن است اما آواش جلیست
زینب که على با جلوات دگرىست
زهراى بتول در حیات دگرىست
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
والایی قدرِ تو نهان نتوان کرد
خورشیدِ تو را نمیتوان پنهان کرد
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
ای مرهم زخم دل و غمخوار پدر!
هم غمخور مادری و هم یار پدر
از غیب ترنم حضوری آمد
از قلۀ آسمان چه نوری آمد
با زمزمۀ سرود یارب رفتند
چون تیر شهاب در دل شب رفتند
چون موج ز طوفان بلا برگشته
از کوچهٔ سرخ لالهها برگشته
آن روز که شهر از تو پر غوغا بود
در خشمِ تو هیبت علی پیدا بود
تا چند از این داغ لبالب باشیم
در آتشِ آه و حسرت و تب باشیم
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست