با فرق شکسته، دل خون، چهرۀ زرد
از مسجد کوفه باز میگردد مرد
دلی برای سپردن به آن دیار نداشت
برای لحظۀ رفتن دلش قرار نداشت
رویش را قرص ماه باید بکشد
چشمانش را سیاه باید بکشد
از بدر، از خیبر علی را میشناسند
یاران پیغمبر علی را میشناسند
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود