صبح طلوع زهرۀ زهرا رسیده است
پایان ظلمت شب یلدا رسیده است
ای عشق! ای پدیدۀ صنع خدا! علی!
ای دست پرصلابت خیبرگشا! علی!
نه لاله بوی خوش مستی از سبوی تو دارد،
هزار کاسه از این باغ رو به سوی تو دارد
محبوبۀ ذات پاک سرمد زهراست
جان دو جهان و جان احمد زهراست
امشب که به نام عشق، آغاز شدهست
دنیا پر از آوازۀ اعجاز شدهست
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
باز درهای عنایت همه باز است امشب
شب قدر است و شب راز و نیاز است امشب
چون «فاطمه» هیچ واژهای ناب نبود
روشنتر از او، آینه و آب نبود
شهر آینهدار میشود با یک گل
پروانهتبار میشود با یک گل
هستی، همه سر در قدم فاطمه است
آفاق، رهین کرَم فاطمه است
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
صبح شور آفرین میلادت
لحظهها چون فرشتگان شادند
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی
زن، رشک حور بود و تمنّای خود نداشت
چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت