تو را همراه خود آوردهاند از شرق بارانها
تو را ای زادهٔ شرقیترین خورشید دورانها
پر میکشند تا به هوای تو بالها
گم میشوند در افق تو خیالها
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد
زنده در گور غزلهای فراوان باشد
هنوز راه ندارد کسی به عالم تو
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو