یاد تو آیینه و نام تو نور
ذکر تو خیر است و کلام تو نور
ای آینهدار پنج معصوم!
در بحر عفاف، دُرّ مکتوم
تو از تبار بهاران، تو از سلالۀ رودی
تویی که شعر شکفتن به گوش غنچه سرودی
ای نامۀ سر به مهر مکتوم
ای مادر صبر، ام کلثوم!
خورشید سامرا و کریم جهان تویی
ما را بده پناه، که کهف امان تویی
دلم امشب گدای سامرّاست
از تو غیر از تو را نخواهم خواست
نور خدا گرفته فضاى مدینه را
تغییر داده حال و هواى مدینه را
در باغ دعا اگر بهار است از اوست
هر شاخه اگر شکوفهبار است از اوست
ای که وجود پاک تو آیینۀ زهراست
هر جا تو باشی اسم بابایت علی آنجاست
رود از راز و نیاز تو حکایت میکرد
نور را عمق نگاه تو هدایت میکرد
باران شدم از شوق پریدن به هوایت
شد کفتر بیگنبدِ تو، باز رهایت
گرفته جان نفسم در ثنای حضرت هادی
دُر سخن بفشانم به پای حضرت هادی
در میان جامعه از آه خود با ماه گفتم
أیها الهادی النقی؛ یابن رسول الله گفتم
یادتان هست نوشتم که دعا میخواندم
داشتم کنج حرم جامعه را میخواندم