آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا
آفاق، با بَها شد و ایّام، با صفا
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!
رفتم من و، هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمیرود