باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت