ایران! پر از آیینه و لبخند بمانی
همسایۀ خورشید چو «الوند» بمانی
خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
به باران فکر کن... باران نیاز این بیابان است
ترکهای لب این جاده از قحطی باران است
پس از قرنها فاصله تا علی
نشستهست در خانه تنها، علی
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم