من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
سوختی پیشتر از آن که به پایان برسی
نه به پایان، که به خورشیدِ درخشان برسی
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما