ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
هر چقدر این خاک، بارانخورده و تر میشود
بیشتر از پیشتر جانش معطر میشود
قد برافرازید! یک عالم شقاوت پیش روست
پرده بردارید! صد آیینه حیرت پیش روست
گفتند از صلح، گفتند جنگ افتخاری ندارد
گفتند این نسلِ تردید با جنگ کاری ندارد
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
چرا چون شعله در شولای تن بر خویش پیچانی؟
به آن موجی که از دریا جدا افتاده میمانی
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
اشک غمت ستارۀ هفت آسمان، بلال!
در آسمان غربت مولا بمان! بلال!
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
ای زندۀ نماز و شهید دعا علی
ای جلوۀ جمال تو نور خدا علی
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است
نور تو، روح مرا منزل به منزل میبرد
کشتی افتاده در گِل را به ساحل میبرد
دلم مشتاق پرواز است تا این مشت پر ماندهست
نگاهم كن، برایم نیمهجانی مختصر ماندهست